ورزش و فعالیّتهای مربوط به آن، زمان و انرژی فراوانی از افراد هر جامعه را به خود اختصاص داده و جایگاه مهمی در فرهنگ جوامع پیدا کرده است. رقابتهای ورزشی، ورزشکاران و تماشاگران را در وضعیتهایی قرار میدهند که ممکن است قواعد، هنجارها و تقسیم کاررایج به آسانی نقض و به رویاروییهای پرخاشجویانه و خشونتآمیز منجر شود. بین فعالیّتهای ورزشی گوناگون، در ورزش فوتبال بیش از سایر رشتههای ورزشی رفتارهای خشن و پرخاشجویانه، به ویژه بین طرفداران و هواداران تیمهای فوتبال مشاهده میشود
. آشکارترین نمونهی رفتار خشونتآمیز بین طرفداران فوتبال، پدیدهی موسوم به”اوباشگری“ است که امروزه به شکل نسبتاً سازمان یافتهای در کشورهای صاحبنام فوتبال به ویژه در اروپا رواج دارد. در انگلستان، هولیگانها (اوباش) با عقاید و افکار تعصبآمیز، بهوجود آورندهی وقایع فاجعهآمیز بسیاری در ورزشگاهها بودهاند. در ایتالیا، علاقهی دیوانهوار و بیمارگونهی برخی از طرفداران تیمهای فوتبال و نیز رفتارهای پرخاشجویانه و ویرانگرانهی آنان در عرصهی مسابقات فوتبال سبب شده است که به آنان لقب ”تیفوسیها“ داده شود (فتحی، ۱۳۶۳). به نظر برخی از پژوهشگران، بین تمام فعالیّتهای ورزشی تنها ورزش فوتبال است که سبب رفتار اوباشگرانه به مفهوم عام آن میشود (کشمور، ۱۹۹۸: ۲۰۰۰). اهمیّت این مقوله سبب شد که از اواخر دههی ۱۹۶۰ میلادی، پژوهشگران و نظریهپردازانعلوم اجتماعی دلایلی را مطرح و تفسیرهای متفاوتی در مورد رفتار اوباشگرانه و خشونت تماشاگران مسابقات فوتبال ارائه دهند که گسترهی آن، از دگرگونیهای کلان اجتماعی تا عاملهای خُرد را در بر میگیرد. با گسترش تدریجی خردهفرهنگ طرفداری و تماشاگری در فوتبال، همچنین انگارههای پرخاشجویانهی رفتاری گاه به گاه آن، گرایش تحقیقات مراکز علمی و پژوهشی از توجه محض به بحثهای نظری به رفتار طرفداران فوتبال در این کشورها معطوف گردید.
تعریف خشونت و پرخاشگری
تعریفهای فراوانی درباره خشونت و پرخاشگری ارائه شده است، برخی پرخاشگری را واکنشی غریزی به ناکامی و رقابت برای دستیابی به منابع میدانند، که عمدتاً از طریق برخورد بدنی تجلی مییابد. (آرژیل، ۱۹۹۳). ”اریش فروم“ همه اعمالی را که سبب آسیب رساندن به شخص، شیی یا جانور دیگر میشود یا با چنین قصدی صورت گیرد پرخاشگری مینامد (فروم، ۱۳۶۱). اسمیت و بوند (۱۹۹۳) پرخاشگری را هر نوع رفتاری تعریف میکنند که به دیگری آسیب وارد میسازد. ارونسون (۱۳۶۹) خشم و پرخاشگری را عملی میداند که هدفش اعمال صدمه، آسیب و رنج است. در تعریفی دیگر از پرخاشگری چنین آمده است: هر نوع رفتاری که معطوف به آسیب رساندن یا اعمال صدمه به فرد دیگر است و علیرغم میل وی صورت میگیرد (بارون، ۱۹۷۷).
براساس نظر بارون (۱۹۷۷) پرخاشگری کنشی است که شامل هر دو شکلِ آسیبرسانی بدنی و روانی است، جنبه تعمدی دارد، امری تصادفی به شمار نمیآید، تنها شامل افراد انسانی میگردد، و در آن آسیبرسانی به اشیاء مورد نظر نیست. برکویتز (۱۹۸۶) نیز با تعریف پرخاشگری به عنوان آسیب رساندن عمدی به دیگری، میافزاید این آسیب ممکن است روانی یا فیزیکی باشد. خشونت معمولاً بر اساس شدت آسیب از پرخاشگری متمایز میشود و کنشی است که عامل آن به عمد تلاش برای آسیبرسانی فیزیکی به دیگری مینماید.
کاکلی (۱۹۸۸) در تعریفی نسبتاً جامع از پرخاشگری آن را چنین تعریف میکند: پرخاشگری ناظر به رفتاری است که با نیت تخریب اموال یا صدمه زدن به شخص دیگر انجام میشود و متضمن بی توجهی محض به سلامت دیگران و احتمالاً خود است؛ پیامدهای پرخاشگری ممکن است فیزیکی یا روان شناسانه باشد. وی آنگاه در تعریف خشونت و تمایز آن از پرخاشگری به کنش فیزیکی اشاره میکند: خشونت، کنشی فیزیکی است که با بی توجهی کامل به سلامت خود و دیگران، یا به منظور آسیب رساندن به شخص دیگر یا تخریب داراییها انجام میشود.
بنابراین، میتوان خشونت و پرخاشگری را از نظر مفهومی به عنوان کنش و عملی در نظر گرفت که از روی اراده و آگاهی، به منظور آسیبرسانی فیزیکی یا روحی- روانی به دیگری انجام میپذیرد. افزون براین، در تعریف پرخاشگری و خشونت، به عامل بیتوجهی به پیامدهای عمل که منجر به آسیب دیدگی دیگران یا خود میشود نیز تاکید میشود. بنابراین، خشونت با رفتار، کنش و کاربرد نیروی فیزیکی آسیبزا مشخص میگردد. همچنین، خشونت را میتوان به مثابهی تجلی افراطی و شدید خشم و عصبانیت به شکل احساسی یا کلامی در نظر گرفت.
گونه شناسی خشونت و پرخاشگری
رایجترین تمایز و تقسیمبندی در مورد پرخاشگری، تقسیم بندی دوگانه آن به دو نوع بازتابی و ابزاری است. پرخاشگری بازتابی یا خصمانه فینفسه با هدف ایراد آسیب فیزیکی یا روانی انجام میشود (آلدرمن، ۱۹۷۵؛ ویجینز و دیگران، ۱۹۹۴). به تعبیر لئونارد (۱۹۸۸)، این نوع پرخاشگری دارای مولفهای اساساً احساسی بوده و هدف از آن آسیبرسانی است. برکویتز (۱۹۷۵) این نوع پرخاشگری را ”پرخاشگری خشمآلود“ مینامد که در جریان آن فرد پرخاشگر به سبب تلقی دیگری/دیگران به عنوان تهدید یا محرکی آسیبرسان خشمگین و برآشفته میگردد (بلانچارد، ۱۹۸۵).پرخاشگری ابزاری شامل ضرب و جرح و وارد ساختن درد و رنج به دیگری به عنوان ابزاری برای دستیابی به یک هدف است که شکل محسوس آن میتواند دستیابی به اهداف گوناگونی مانند پاداش مادی، پیروزی، افتخار یا تحسین باشد. این نوع پرخاشگری متضمن خشونتی غیر احساسی و معطوف به انجام وظیفه است.
مارش و همکارانش در دانشگاه آکسفورد نیز به دو نوع پرخاشگری، یعنی پرخاشگری واقعی و آیینی اشاره میکنند. اولی را اعمال خشونت جسمانی علیه دیگران تعریف میکنند و دومی را کِنایی یا نمادین مینامند. پرخاشگری آیینی محصول توافق در مورد مجموعهای از قواعد است که از گفتههای شرکتکنندگان در آن میتوان آنها را استنباط کرد. قواعد درباره زمان مناسب حمله، شکل و اهداف حمله، و ختم آن است (ویلیامز و دیگران، ۱۳۷۹).
برخی محققین بر اساس شیوهی تجلی پرخاشگری و خشونت آن را به دو نوع کلامی و فیزیکی تقسیمبندی کردهاند (راسل، ۱۹۹۳). پرخاشگری کلامی در جریان تقابل و رویاروئی دو فرد یا گروه و از طریق تهدید، جنجال، تمسخر و استهزاء و سخنان توهینآمیز بروز میکند. دانینگ و همکارانش در دانشگاه لیسستر با اشاره به فرضی و خیالی بودن تقسیمبندیهای صورت گرفته در مورد انواع خشونت و پرخاشگری، حالتهای مختلف آن را رفتار واقع بر طیفی میدانند که بازتاب آمیزهای از فکر و احساس است و هیچ شکلی از خشونت در آن هرگز به صورت خالص یافت نمیشود. به بیان این پژوهشگران، خشونتِ ابزاری میتواند هیجان انگیز هم باشد، یا خشونت عاطفی ممکن است طراحی یا تدارک شده باشد (ویلیامز و دیگران، ۱۳۷۹).
خشونت و پرخاشگری ورزشی
پرخاشگری و خشونت به هم مرتبط هستند، امّا وضعیتهای متفاوتی را به وجود میآورند. پرخاشگری در عرصه فعالیّتهای ورزشی به شکل ابزاری و بازتابی یا کلامی و فیزیکی تجلی مییابد و از سوی افراد حاضر و شرکتکننده در رویدادهای ورزشی در قبال سایر بازیکنان، تماشاگران، مربیان، مقامات ورزشی، عامهی مردم و اموال صورت میگیرد (ژانورن، ۱۳۶۷و آلدرمن، ۱۹۷۴). ارونسون با تمایز بین دو نوع پرخاشگری، یعنی پرخاشگری ابزاری و بازتابی یا عاطفی، امکان وقوع هر دو را در عرصهی ورزش متذکر میشود (ارونسون، ۱۳۶۹ و آرونسون، ۱۹۹۵). پرخاشگری بازتابی با هدف آسیب فیزیکی یا روانی انجام میشود (آلدرمن، ۱۹۷۴؛ راسل، ۱۹۹۳؛ویجینز و دیگران، ۱۹۹۴). هدف از این نوع پرخاشگری که احساسی بوده، آسیبرسانی است (لئونارد، ۱۹۸۸؛ اسمیت، ۱۹۹۳ و سابینی، ۱۹۹۵). پرخاشگری ابزاری شامل ضرب و جرح و ایجاد درد و رنج به عنوان ابزاری برای دستیابی به یک هدف است که شکل محسوس آن میتواند دستیابی به هدفهای گوناگونی مانند پاداش مادی، پیروزی، افتخار یا تحسین باشد. این نوع پرخاشگری، خشونتی غیر احساسی و هدف از آن انجام وظیفه است (سابینی، ۱۹۹۵). دانینگ و همکارانش در دانشگاه لیسستر با اشاره به فرضی و خیالی بودن تقسیمبندیهایی که در مورد انواع خشونت و پرخاشگری صورت گرفته، حالتهای گوناگون آنها را رفتارهایی میدانند که بازتاب آمیزهای ازفکر و احساس هستند و هرگز در آنها هیچ نوع خشونتی به صورت خالص یافت نمیشود (ویلیامز و دیگران، ۱۳۷۹). بنابراین، هرگاه طرفداران یک تیم فوتبال با هدف تضعیف روحیه بازیکنان تیم حریف بخواهند زمینهای برای پیروزی تیم خود ایجاد کنند،شعارهای تحقیر آمیز میدهند یا به اصطلاح به پرخاشگری ابزاری مبادرت میورزند. امّااگر طرفداران، اشیایی به سوی بازیکنان تیم حریف پرتاب، یا نزاع فیزیکی کنند، آنگاه گفته میشود مرتکب خشونت فیزیکی شدهاند. حال اگر اتفاقی خلاف میل طرفداران یک تیم روی دهد- مانند خطای بازیکن تیم حریف روی بازیکن تیم محبوب یا تصمیمگیری داور به زیان تیم مورد علاقه و آنان در پاسخ رفتار یا اعمال پرخاشجویانه و خشونت آمیز از خود بروز دهند، آنگاه مرتکب پرخاشگری بازتابی شدهاند، این نوع پرخاشگری نیز میتواند کلامی یا فیزیکی باشد (برکویتز، ۱۹۸۶).
چارچوب نظری
از جمله نظریههایی که در سالهای اخیر ،توجه جامعهشناسان را در تبیین و تحلیل مسائل اجتماعی موجود در عرصهی ورزش و رویدادهای مربوط به آن، از قبیل خشونت و پرخاشگری به خود معطوف کرده است، دیدگاه کارکردگرایی ساختی است (شیفر و لام، ۱۹۹۲و بلانچارد، ۱۹۸۵). دیدگاه کارکردگرایی ساختی به نقش سیستمهای اجتماعی یا جوامع، اجزاء، ساختارها، یا نهادهای مختلف در یکپارچگی، هماهنگی، سازگاری و سلامت کل سیستم یا جامعه توجه دارد. بنابراین، الگوی نظری مذکور مبتنی بر این اصل است که نهادهای اجتماعی برحسب کارکردهای ضروریشان قابل فهم هستند. در این دیدگاه، برخلاف کارکردگرایی که نقش پدیدههای نهادی و اجتماعی را در ارتباط با نیازهای فردی انسان مورد توجه قرار می دهد، نهادها بر اساس نقش و سهمشان در ارتباط با سایر بخشها یا جنبههای یک سیستم تبیین میشوند. براساس دیدگاه کارکردگرایی ساختی، نیروی محرکهی موجود در کلیهی جنبههای زندگی اجتماعی، تمایل هر سیستم اجتماعی به حفظ خود در وضعیتی متعادل است، به گونهای که امکان استمرار عملکرد مؤثر آن را ممکن میسازد. این تعادل در راستای گسترش و شکلگیری وفاق، ارزشهای مشترک و عملکرد هماهنگ در عرصههای اصلی زندگی اجتماعی (مانند خانواده، اقتصاد، دین، آموزش و پرورش، سیاست و…) به طور ”طبیعی“ به دست میآید (کاکلی، ۱۹۹۸).
اگرچه مشخصترین کارکردهای اجتماعی نهاد ورزش تفریح، سرگرمی و کسب هیجان ذکر شده است، اما افزون بر این، کارکردگرایان ساختی کارکردهای دیگری مانند افزایش سازگاری روانی و اجتماعی افراد، جامعهپذیری با نقشهای اجتماعی، همبستگی اعضای جامعه از طریق علایق و فعالیتهای مشترک ورزشی، ایجاد هویت ملی و اجتماعی، و فراهم ساختن عرصهای مناسب برای افزایش تحرک اجتماعی را نیز جزو کارکردهای مهم نهاد ورزش برمیشمارند (نیکسون و فری، ۱۹۹۶). با توجه به اصول موضوعهی کارکردگرایی ساختی، ورزش چهار نقش اجتماعی داد:
- کمک به حفظ انگارهها و مدیریت تنشها: ورزش و فعالیتهای ملازم آن امکان تخلیهی تنشها را با شیوههایی بیخطر فراهم میسازد و تجربههای ارزشمندی را در اختیار کودکان، نوجوانان و جوانان قرار میدهد تا با موفقیت به فراگیری نقشهای اجتماعی مبادرت ورزند.
- کمک به انسجام و همبستگی اجتماعی: ورزش با ایجاد وجوه مشترک بین افراد بیگانه و ناآشنا با یکدیگر به تقویت روابط افراد جامعه کمک میکند.
کمک در هدفیابی: بسیاری از مردم در جریان انجام فعالیت ورزشی به این برداشت دست پیدا میکنند که چنین فعالیتهایی مانند اهدافی هستند که باید برای دستیابی به آنها تلاش کرد. افزون بر این، ورزش از طریق آداب و قواعد رایج خود آموزش و فراگیری جهتگیریهای موفقیتآمیز را تقویت میکند.
- سازگاری با ارزشها: ورزش به عنوان فعالیتی در نظر گرفته میشود که تندرستی و سلامت جسمانی را تضمین میکند و سبب افزایش توان اقتصادی و نظامی افراد یک جامعه میگردد (شیفر و لام، ۱۹۹۲؛ نیکسون و فری، ۱۹۹۶؛ و کاکلی، ۱۹۹۸).
جامعهشناسان متأخر دیدگاه کارکردگرایی ساختی استدلال میکنند که نمایش اجتماعی ورزش تماشاگران، بینندگان، و ورزشکاران را در هر سن و موقعیت اجتماعی، تشویق به پذیرش ارزشهای فرهنگی رایج میکند. برخی از این اندیشمندان با تاکید بر ورزشهای جمعی و گروهی که بین جوانان انجام میشود، نتیجه میگیرند که مشارکت در چنین ورزشهایی، تجربهها و درسهای ارزشمندی در مورد زندگی به جوانان میآموزد. همچنین، فعالیتهای ورزشی از طریق ”بازنماییهای جمعی“ اعضای یک جامعه را با یکدیگر پیوند میدهند. همچنین، فعالیتهای ورزشی در جوامع صنعتی ساز و کاری است که افراد جامعه را از ”با هم بودن“ آگاه میسازد و به این ترتیب عاملی برای برقراری ارتباط اجتماعی بین آنها میگردد. در جوامع پیشرفته صنعتی، ورزش یکی از عرصههای محدودی است که افراد کماکان میتوانند به تقویت مهارتهای فیزیکی خویش و بهبود سلامت و تندرستیشان بپردازند (جارویه و مگوایر، ۱۹۹۴)
جامعهشناسانی که با استفاده از دیدگاه کارکردگرایی ساختی به تحقیق و مطالعه درباره مسائل اجتماعی ورزش میپردازند، توجه خود را معطوف به این موضوع میکنند که ورزش با چه کارکردهایی و از چه طریق به تحقق نیازهای سیستمی– همنوایی، انسجام و همبستگی، هدف یابی، و مدیریت تنشها و حفظ الگوها – کمک میکند. به این ترتیب، میتوان اذعان نمود که در تئوری کارکردگرایی ساختی ارتباط بین مشارکت ورزشی و شکل گیری شخصیت اجتماعی مناسب یکی از محورهای مهم و مطالعه پژوهش به شمار میآید. در این گروه از مطالعات به بررسی این موضوع پرداخته میشود که آیا فعالیتهای ورزشی میتوانند تجربههایی از جامعهپذیری ارائه کنند که از طریق آنها مردم ارزشها و هنجارهای اجتماعی را فرا گیرند، و آیا فعالیتهای ورزشی میتوانند محیطهایی را ایجاد کنند تا مردم این امکان را بیابند با استفاده از شیوههای سودمند مبادرت به رهایی از تنشها و ناکامیهای خویش نمایند، به گونهای که نظم و ثبات جامعه نیز حفظ شود؟
تئوری کارکردگرایی ساختی در مطالعه ورزش محور توجه خود را معطوف به این موضوع میکند که ورزش و فعالیتهای ورزشی به چه صورت و با چه شیوههایی نیازهای سیستم اجتماعی را برآورده میسازند. در چارچوب مذکور اغلب به مطالعه چگونگی عملکرد و کارکرد ورزش در رشد افراد و حفظ نظم اجتماعی در کلیه سطوح سازمان، ساختار و نهادهای اجتماعی پرداخته میشود. بنابراین، در مطالعهی پدیدههای اجتماعی و ورزشی از چشمانداز دیدگاه مذکور ضرورت دارد تا به ساختارها، سازمانها، و نهادهای ورزشی توجه شود. در این میان، کارکردگرایان ساختی و به ویژه تالکوت پارسونز به نوعی ربطهی سیبرنیتیکی میان سطوح واقعیت اجتماعی قائل هستند. به نظر آنان در هر سیسیتم دو شیوه برای ترکیب سطوح مختلف واقعیت اجتماعی وجود دارد. نخست آن که، هر یک از سطوح پایینتر شرایط و انرژی مورد نیاز را برای سطوح بالاتر فراهم میکند، دوم اینکه، سطوح بالاتر سطوح زیرین خود را در رابطهای سلسلهمراتبی تحت نظارت دارند. پایینترین سطح نظام کنش محیط ارگانیک است و در بالاترین سطح واقعیت غایی قرار دارد (ریتزر، ۱۳۷۴).
فهرست منابع :
ارونسون، الیوت (۱۳۶۹) ”روانشناسیاجتماعی“، ترجمهی حسین شکرکن، تهران، رشد.
ریتزر، جورج (۱۳۷۴) ”نظریهیجامعهشناسی در دوران معاصر“، ترجمهی محسن ثلاثی، چاپ دوم، انتشارات علمی.
ژانورن، پاتریس (۱۳۶۷) “وندالیسم، بیماری جهانی خرابکاری “، ترجمهی فرخ ماهان،مجله دانشمند.
فتحی، هوشنگ (۱۳۶۳) ” فوتبال، خشونت، سیاست“، تهران ، انتشاراتمجرد.
فروم، اریش (۱۳۶۱) ”هنر عشق ورزیدن“،ترجمه پوری سلطانی،انتشارات مروارید.
محسنی تبریزی، علیرضا (۱۳۷۹) ”مبانی نظری و تجربی وندالیسم:مروری بر یافته هاییک تحقیق“، نامهی علوم اجتماعی ، دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران (۱۶).
ویلیامز، جان؛دانینگ، اریک؛و مورفی، پاتریک (۱۳۷۹) ”کندوکاوی در اوباشیگری درفوتبال“، ترجمه و تلخیص حسن افشار، تهران ، نشر مرکز.
. آشکارترین نمونهی رفتار خشونتآمیز بین طرفداران فوتبال، پدیدهی موسوم به”اوباشگری“ است که امروزه به شکل نسبتاً سازمان یافتهای در کشورهای صاحبنام فوتبال به ویژه در اروپا رواج دارد. در انگلستان، هولیگانها (اوباش) با عقاید و افکار تعصبآمیز، بهوجود آورندهی وقایع فاجعهآمیز بسیاری در ورزشگاهها بودهاند. در ایتالیا، علاقهی دیوانهوار و بیمارگونهی برخی از طرفداران تیمهای فوتبال و نیز رفتارهای پرخاشجویانه و ویرانگرانهی آنان در عرصهی مسابقات فوتبال سبب شده است که به آنان لقب ”تیفوسیها“ داده شود (فتحی، ۱۳۶۳). به نظر برخی از پژوهشگران، بین تمام فعالیّتهای ورزشی تنها ورزش فوتبال است که سبب رفتار اوباشگرانه به مفهوم عام آن میشود (کشمور، ۱۹۹۸: ۲۰۰۰). اهمیّت این مقوله سبب شد که از اواخر دههی ۱۹۶۰ میلادی، پژوهشگران و نظریهپردازانعلوم اجتماعی دلایلی را مطرح و تفسیرهای متفاوتی در مورد رفتار اوباشگرانه و خشونت تماشاگران مسابقات فوتبال ارائه دهند که گسترهی آن، از دگرگونیهای کلان اجتماعی تا عاملهای خُرد را در بر میگیرد. با گسترش تدریجی خردهفرهنگ طرفداری و تماشاگری در فوتبال، همچنین انگارههای پرخاشجویانهی رفتاری گاه به گاه آن، گرایش تحقیقات مراکز علمی و پژوهشی از توجه محض به بحثهای نظری به رفتار طرفداران فوتبال در این کشورها معطوف گردید.
تعریف خشونت و پرخاشگری
تعریفهای فراوانی درباره خشونت و پرخاشگری ارائه شده است، برخی پرخاشگری را واکنشی غریزی به ناکامی و رقابت برای دستیابی به منابع میدانند، که عمدتاً از طریق برخورد بدنی تجلی مییابد. (آرژیل، ۱۹۹۳). ”اریش فروم“ همه اعمالی را که سبب آسیب رساندن به شخص، شیی یا جانور دیگر میشود یا با چنین قصدی صورت گیرد پرخاشگری مینامد (فروم، ۱۳۶۱). اسمیت و بوند (۱۹۹۳) پرخاشگری را هر نوع رفتاری تعریف میکنند که به دیگری آسیب وارد میسازد. ارونسون (۱۳۶۹) خشم و پرخاشگری را عملی میداند که هدفش اعمال صدمه، آسیب و رنج است. در تعریفی دیگر از پرخاشگری چنین آمده است: هر نوع رفتاری که معطوف به آسیب رساندن یا اعمال صدمه به فرد دیگر است و علیرغم میل وی صورت میگیرد (بارون، ۱۹۷۷).
براساس نظر بارون (۱۹۷۷) پرخاشگری کنشی است که شامل هر دو شکلِ آسیبرسانی بدنی و روانی است، جنبه تعمدی دارد، امری تصادفی به شمار نمیآید، تنها شامل افراد انسانی میگردد، و در آن آسیبرسانی به اشیاء مورد نظر نیست. برکویتز (۱۹۸۶) نیز با تعریف پرخاشگری به عنوان آسیب رساندن عمدی به دیگری، میافزاید این آسیب ممکن است روانی یا فیزیکی باشد. خشونت معمولاً بر اساس شدت آسیب از پرخاشگری متمایز میشود و کنشی است که عامل آن به عمد تلاش برای آسیبرسانی فیزیکی به دیگری مینماید.
کاکلی (۱۹۸۸) در تعریفی نسبتاً جامع از پرخاشگری آن را چنین تعریف میکند: پرخاشگری ناظر به رفتاری است که با نیت تخریب اموال یا صدمه زدن به شخص دیگر انجام میشود و متضمن بی توجهی محض به سلامت دیگران و احتمالاً خود است؛ پیامدهای پرخاشگری ممکن است فیزیکی یا روان شناسانه باشد. وی آنگاه در تعریف خشونت و تمایز آن از پرخاشگری به کنش فیزیکی اشاره میکند: خشونت، کنشی فیزیکی است که با بی توجهی کامل به سلامت خود و دیگران، یا به منظور آسیب رساندن به شخص دیگر یا تخریب داراییها انجام میشود.
بنابراین، میتوان خشونت و پرخاشگری را از نظر مفهومی به عنوان کنش و عملی در نظر گرفت که از روی اراده و آگاهی، به منظور آسیبرسانی فیزیکی یا روحی- روانی به دیگری انجام میپذیرد. افزون براین، در تعریف پرخاشگری و خشونت، به عامل بیتوجهی به پیامدهای عمل که منجر به آسیب دیدگی دیگران یا خود میشود نیز تاکید میشود. بنابراین، خشونت با رفتار، کنش و کاربرد نیروی فیزیکی آسیبزا مشخص میگردد. همچنین، خشونت را میتوان به مثابهی تجلی افراطی و شدید خشم و عصبانیت به شکل احساسی یا کلامی در نظر گرفت.
گونه شناسی خشونت و پرخاشگری
رایجترین تمایز و تقسیمبندی در مورد پرخاشگری، تقسیم بندی دوگانه آن به دو نوع بازتابی و ابزاری است. پرخاشگری بازتابی یا خصمانه فینفسه با هدف ایراد آسیب فیزیکی یا روانی انجام میشود (آلدرمن، ۱۹۷۵؛ ویجینز و دیگران، ۱۹۹۴). به تعبیر لئونارد (۱۹۸۸)، این نوع پرخاشگری دارای مولفهای اساساً احساسی بوده و هدف از آن آسیبرسانی است. برکویتز (۱۹۷۵) این نوع پرخاشگری را ”پرخاشگری خشمآلود“ مینامد که در جریان آن فرد پرخاشگر به سبب تلقی دیگری/دیگران به عنوان تهدید یا محرکی آسیبرسان خشمگین و برآشفته میگردد (بلانچارد، ۱۹۸۵).پرخاشگری ابزاری شامل ضرب و جرح و وارد ساختن درد و رنج به دیگری به عنوان ابزاری برای دستیابی به یک هدف است که شکل محسوس آن میتواند دستیابی به اهداف گوناگونی مانند پاداش مادی، پیروزی، افتخار یا تحسین باشد. این نوع پرخاشگری متضمن خشونتی غیر احساسی و معطوف به انجام وظیفه است.
مارش و همکارانش در دانشگاه آکسفورد نیز به دو نوع پرخاشگری، یعنی پرخاشگری واقعی و آیینی اشاره میکنند. اولی را اعمال خشونت جسمانی علیه دیگران تعریف میکنند و دومی را کِنایی یا نمادین مینامند. پرخاشگری آیینی محصول توافق در مورد مجموعهای از قواعد است که از گفتههای شرکتکنندگان در آن میتوان آنها را استنباط کرد. قواعد درباره زمان مناسب حمله، شکل و اهداف حمله، و ختم آن است (ویلیامز و دیگران، ۱۳۷۹).
برخی محققین بر اساس شیوهی تجلی پرخاشگری و خشونت آن را به دو نوع کلامی و فیزیکی تقسیمبندی کردهاند (راسل، ۱۹۹۳). پرخاشگری کلامی در جریان تقابل و رویاروئی دو فرد یا گروه و از طریق تهدید، جنجال، تمسخر و استهزاء و سخنان توهینآمیز بروز میکند. دانینگ و همکارانش در دانشگاه لیسستر با اشاره به فرضی و خیالی بودن تقسیمبندیهای صورت گرفته در مورد انواع خشونت و پرخاشگری، حالتهای مختلف آن را رفتار واقع بر طیفی میدانند که بازتاب آمیزهای از فکر و احساس است و هیچ شکلی از خشونت در آن هرگز به صورت خالص یافت نمیشود. به بیان این پژوهشگران، خشونتِ ابزاری میتواند هیجان انگیز هم باشد، یا خشونت عاطفی ممکن است طراحی یا تدارک شده باشد (ویلیامز و دیگران، ۱۳۷۹).
خشونت و پرخاشگری ورزشی
پرخاشگری و خشونت به هم مرتبط هستند، امّا وضعیتهای متفاوتی را به وجود میآورند. پرخاشگری در عرصه فعالیّتهای ورزشی به شکل ابزاری و بازتابی یا کلامی و فیزیکی تجلی مییابد و از سوی افراد حاضر و شرکتکننده در رویدادهای ورزشی در قبال سایر بازیکنان، تماشاگران، مربیان، مقامات ورزشی، عامهی مردم و اموال صورت میگیرد (ژانورن، ۱۳۶۷و آلدرمن، ۱۹۷۴). ارونسون با تمایز بین دو نوع پرخاشگری، یعنی پرخاشگری ابزاری و بازتابی یا عاطفی، امکان وقوع هر دو را در عرصهی ورزش متذکر میشود (ارونسون، ۱۳۶۹ و آرونسون، ۱۹۹۵). پرخاشگری بازتابی با هدف آسیب فیزیکی یا روانی انجام میشود (آلدرمن، ۱۹۷۴؛ راسل، ۱۹۹۳؛ویجینز و دیگران، ۱۹۹۴). هدف از این نوع پرخاشگری که احساسی بوده، آسیبرسانی است (لئونارد، ۱۹۸۸؛ اسمیت، ۱۹۹۳ و سابینی، ۱۹۹۵). پرخاشگری ابزاری شامل ضرب و جرح و ایجاد درد و رنج به عنوان ابزاری برای دستیابی به یک هدف است که شکل محسوس آن میتواند دستیابی به هدفهای گوناگونی مانند پاداش مادی، پیروزی، افتخار یا تحسین باشد. این نوع پرخاشگری، خشونتی غیر احساسی و هدف از آن انجام وظیفه است (سابینی، ۱۹۹۵). دانینگ و همکارانش در دانشگاه لیسستر با اشاره به فرضی و خیالی بودن تقسیمبندیهایی که در مورد انواع خشونت و پرخاشگری صورت گرفته، حالتهای گوناگون آنها را رفتارهایی میدانند که بازتاب آمیزهای ازفکر و احساس هستند و هرگز در آنها هیچ نوع خشونتی به صورت خالص یافت نمیشود (ویلیامز و دیگران، ۱۳۷۹). بنابراین، هرگاه طرفداران یک تیم فوتبال با هدف تضعیف روحیه بازیکنان تیم حریف بخواهند زمینهای برای پیروزی تیم خود ایجاد کنند،شعارهای تحقیر آمیز میدهند یا به اصطلاح به پرخاشگری ابزاری مبادرت میورزند. امّااگر طرفداران، اشیایی به سوی بازیکنان تیم حریف پرتاب، یا نزاع فیزیکی کنند، آنگاه گفته میشود مرتکب خشونت فیزیکی شدهاند. حال اگر اتفاقی خلاف میل طرفداران یک تیم روی دهد- مانند خطای بازیکن تیم حریف روی بازیکن تیم محبوب یا تصمیمگیری داور به زیان تیم مورد علاقه و آنان در پاسخ رفتار یا اعمال پرخاشجویانه و خشونت آمیز از خود بروز دهند، آنگاه مرتکب پرخاشگری بازتابی شدهاند، این نوع پرخاشگری نیز میتواند کلامی یا فیزیکی باشد (برکویتز، ۱۹۸۶).
چارچوب نظری
از جمله نظریههایی که در سالهای اخیر ،توجه جامعهشناسان را در تبیین و تحلیل مسائل اجتماعی موجود در عرصهی ورزش و رویدادهای مربوط به آن، از قبیل خشونت و پرخاشگری به خود معطوف کرده است، دیدگاه کارکردگرایی ساختی است (شیفر و لام، ۱۹۹۲و بلانچارد، ۱۹۸۵). دیدگاه کارکردگرایی ساختی به نقش سیستمهای اجتماعی یا جوامع، اجزاء، ساختارها، یا نهادهای مختلف در یکپارچگی، هماهنگی، سازگاری و سلامت کل سیستم یا جامعه توجه دارد. بنابراین، الگوی نظری مذکور مبتنی بر این اصل است که نهادهای اجتماعی برحسب کارکردهای ضروریشان قابل فهم هستند. در این دیدگاه، برخلاف کارکردگرایی که نقش پدیدههای نهادی و اجتماعی را در ارتباط با نیازهای فردی انسان مورد توجه قرار می دهد، نهادها بر اساس نقش و سهمشان در ارتباط با سایر بخشها یا جنبههای یک سیستم تبیین میشوند. براساس دیدگاه کارکردگرایی ساختی، نیروی محرکهی موجود در کلیهی جنبههای زندگی اجتماعی، تمایل هر سیستم اجتماعی به حفظ خود در وضعیتی متعادل است، به گونهای که امکان استمرار عملکرد مؤثر آن را ممکن میسازد. این تعادل در راستای گسترش و شکلگیری وفاق، ارزشهای مشترک و عملکرد هماهنگ در عرصههای اصلی زندگی اجتماعی (مانند خانواده، اقتصاد، دین، آموزش و پرورش، سیاست و…) به طور ”طبیعی“ به دست میآید (کاکلی، ۱۹۹۸).
اگرچه مشخصترین کارکردهای اجتماعی نهاد ورزش تفریح، سرگرمی و کسب هیجان ذکر شده است، اما افزون بر این، کارکردگرایان ساختی کارکردهای دیگری مانند افزایش سازگاری روانی و اجتماعی افراد، جامعهپذیری با نقشهای اجتماعی، همبستگی اعضای جامعه از طریق علایق و فعالیتهای مشترک ورزشی، ایجاد هویت ملی و اجتماعی، و فراهم ساختن عرصهای مناسب برای افزایش تحرک اجتماعی را نیز جزو کارکردهای مهم نهاد ورزش برمیشمارند (نیکسون و فری، ۱۹۹۶). با توجه به اصول موضوعهی کارکردگرایی ساختی، ورزش چهار نقش اجتماعی داد:
- کمک به حفظ انگارهها و مدیریت تنشها: ورزش و فعالیتهای ملازم آن امکان تخلیهی تنشها را با شیوههایی بیخطر فراهم میسازد و تجربههای ارزشمندی را در اختیار کودکان، نوجوانان و جوانان قرار میدهد تا با موفقیت به فراگیری نقشهای اجتماعی مبادرت ورزند.
- کمک به انسجام و همبستگی اجتماعی: ورزش با ایجاد وجوه مشترک بین افراد بیگانه و ناآشنا با یکدیگر به تقویت روابط افراد جامعه کمک میکند.
کمک در هدفیابی: بسیاری از مردم در جریان انجام فعالیت ورزشی به این برداشت دست پیدا میکنند که چنین فعالیتهایی مانند اهدافی هستند که باید برای دستیابی به آنها تلاش کرد. افزون بر این، ورزش از طریق آداب و قواعد رایج خود آموزش و فراگیری جهتگیریهای موفقیتآمیز را تقویت میکند.
- سازگاری با ارزشها: ورزش به عنوان فعالیتی در نظر گرفته میشود که تندرستی و سلامت جسمانی را تضمین میکند و سبب افزایش توان اقتصادی و نظامی افراد یک جامعه میگردد (شیفر و لام، ۱۹۹۲؛ نیکسون و فری، ۱۹۹۶؛ و کاکلی، ۱۹۹۸).
جامعهشناسان متأخر دیدگاه کارکردگرایی ساختی استدلال میکنند که نمایش اجتماعی ورزش تماشاگران، بینندگان، و ورزشکاران را در هر سن و موقعیت اجتماعی، تشویق به پذیرش ارزشهای فرهنگی رایج میکند. برخی از این اندیشمندان با تاکید بر ورزشهای جمعی و گروهی که بین جوانان انجام میشود، نتیجه میگیرند که مشارکت در چنین ورزشهایی، تجربهها و درسهای ارزشمندی در مورد زندگی به جوانان میآموزد. همچنین، فعالیتهای ورزشی از طریق ”بازنماییهای جمعی“ اعضای یک جامعه را با یکدیگر پیوند میدهند. همچنین، فعالیتهای ورزشی در جوامع صنعتی ساز و کاری است که افراد جامعه را از ”با هم بودن“ آگاه میسازد و به این ترتیب عاملی برای برقراری ارتباط اجتماعی بین آنها میگردد. در جوامع پیشرفته صنعتی، ورزش یکی از عرصههای محدودی است که افراد کماکان میتوانند به تقویت مهارتهای فیزیکی خویش و بهبود سلامت و تندرستیشان بپردازند (جارویه و مگوایر، ۱۹۹۴)
جامعهشناسانی که با استفاده از دیدگاه کارکردگرایی ساختی به تحقیق و مطالعه درباره مسائل اجتماعی ورزش میپردازند، توجه خود را معطوف به این موضوع میکنند که ورزش با چه کارکردهایی و از چه طریق به تحقق نیازهای سیستمی– همنوایی، انسجام و همبستگی، هدف یابی، و مدیریت تنشها و حفظ الگوها – کمک میکند. به این ترتیب، میتوان اذعان نمود که در تئوری کارکردگرایی ساختی ارتباط بین مشارکت ورزشی و شکل گیری شخصیت اجتماعی مناسب یکی از محورهای مهم و مطالعه پژوهش به شمار میآید. در این گروه از مطالعات به بررسی این موضوع پرداخته میشود که آیا فعالیتهای ورزشی میتوانند تجربههایی از جامعهپذیری ارائه کنند که از طریق آنها مردم ارزشها و هنجارهای اجتماعی را فرا گیرند، و آیا فعالیتهای ورزشی میتوانند محیطهایی را ایجاد کنند تا مردم این امکان را بیابند با استفاده از شیوههای سودمند مبادرت به رهایی از تنشها و ناکامیهای خویش نمایند، به گونهای که نظم و ثبات جامعه نیز حفظ شود؟
تئوری کارکردگرایی ساختی در مطالعه ورزش محور توجه خود را معطوف به این موضوع میکند که ورزش و فعالیتهای ورزشی به چه صورت و با چه شیوههایی نیازهای سیستم اجتماعی را برآورده میسازند. در چارچوب مذکور اغلب به مطالعه چگونگی عملکرد و کارکرد ورزش در رشد افراد و حفظ نظم اجتماعی در کلیه سطوح سازمان، ساختار و نهادهای اجتماعی پرداخته میشود. بنابراین، در مطالعهی پدیدههای اجتماعی و ورزشی از چشمانداز دیدگاه مذکور ضرورت دارد تا به ساختارها، سازمانها، و نهادهای ورزشی توجه شود. در این میان، کارکردگرایان ساختی و به ویژه تالکوت پارسونز به نوعی ربطهی سیبرنیتیکی میان سطوح واقعیت اجتماعی قائل هستند. به نظر آنان در هر سیسیتم دو شیوه برای ترکیب سطوح مختلف واقعیت اجتماعی وجود دارد. نخست آن که، هر یک از سطوح پایینتر شرایط و انرژی مورد نیاز را برای سطوح بالاتر فراهم میکند، دوم اینکه، سطوح بالاتر سطوح زیرین خود را در رابطهای سلسلهمراتبی تحت نظارت دارند. پایینترین سطح نظام کنش محیط ارگانیک است و در بالاترین سطح واقعیت غایی قرار دارد (ریتزر، ۱۳۷۴).
فهرست منابع :
ارونسون، الیوت (۱۳۶۹) ”روانشناسیاجتماعی“، ترجمهی حسین شکرکن، تهران، رشد.
ریتزر، جورج (۱۳۷۴) ”نظریهیجامعهشناسی در دوران معاصر“، ترجمهی محسن ثلاثی، چاپ دوم، انتشارات علمی.
ژانورن، پاتریس (۱۳۶۷) “وندالیسم، بیماری جهانی خرابکاری “، ترجمهی فرخ ماهان،مجله دانشمند.
فتحی، هوشنگ (۱۳۶۳) ” فوتبال، خشونت، سیاست“، تهران ، انتشاراتمجرد.
فروم، اریش (۱۳۶۱) ”هنر عشق ورزیدن“،ترجمه پوری سلطانی،انتشارات مروارید.
محسنی تبریزی، علیرضا (۱۳۷۹) ”مبانی نظری و تجربی وندالیسم:مروری بر یافته هاییک تحقیق“، نامهی علوم اجتماعی ، دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران (۱۶).
ویلیامز، جان؛دانینگ، اریک؛و مورفی، پاتریک (۱۳۷۹) ”کندوکاوی در اوباشیگری درفوتبال“، ترجمه و تلخیص حسن افشار، تهران ، نشر مرکز.